مرجع فایل - قابل ویرایش )
تعداد صفحه : 27
چكيده زيبايي شناسي ماركس به شكل شگفت انگيزي تحت تاثير ديدگاه سياسي- اجتماعي اوست. او معتقد است هنر مانند كليه فعاليتهاي معنوي به رو بناي فرهنگي تعلق دارد و به واسطه شرايط اجتماعي، تاريخي و مخصوصاً شرايط اقتصادي تعيين ميشود. هنر در نگاه ماركس انعكاس واقعيت اجتماعي است. در اين پژوهش ابتدا كليت ديدگاه زيبايي شناختي ماركس و سپس 3 محور اصلي اين ديدگاه مورد بررسي قرار خواهند گرفت. اين سه محور عبارتند از كاركرد اسطوره در گذر از اقتصاد به هنر، فقدان تناسب ميان تكامل اقتصادي و هنري و افسون ابدي يك هنر ويژه كه بنيادهاي اقتصادي آن مدتهاست كه پشت سر گذاشته شده است. واژههاي كليدي ماركسيسم، زيبايي شناسي، هنر، زير بنا، اسطوره، اقتصاد. مقدمه كارل ماركس در دورهاي به دنيا آمد كه علاقه و دلبستگي انسانها از هنر و ادبيات بريده و متوجه اقتصاد سياسي شده بود. بحثهايي كه در آن زمان رواج داشت بيشتر پيرامون نقش هوش و قريحه و نبوغ، تقليد طبيعت و مسائل و مشكلات عملي جنبش آزاديخواهانه بورژوازي بود. نگرش بورژوازي به هنر به طور صريحي عمل گرايانه بود و مسائل هنر مقيد به مسائل كار و كسب و سياست. با در نظر گرفتن جو حاكم، ماركس و پيروانش نميتوانستند آنگونه جامع و گسترده كه فيلسوفان پيشين به هنر پرداخته بودند، پيرامون آن قلم فرسايي كنند. ماركس و انگلس در واقع هيچ تفسير نظام مندي از هنر از خود بر جا نگذاشتند. آنها همه انديشه و تلاششان را روي مسائل و مشكلات طبقه كارگر و مبارزه آنها متمركز كرده بودند. به طور كلي زيبايي شناسي ماركس به نحو جدا ناپذيري در پيوند با جهان بيني انقلابي وي قرار داد. ماركس دوباره تصميم به نگارش اثر مستقلي در زمينه زيبايي شناسي گرفت. نخست در سال 1842 كه ميخواست با همراهي برونو بائر زيبايي شناسي هگل را نقد كند و بار دوم در 1857 كه قرار بود براي دانشنامه امريكايي، رسالهاي درباره زيبايي شناسي بنويسد. او هر دو بار در همان آغاز
قسمتی از محتوی متن پروژه میباشد که به صورت نمونه ، بعد از پرداخت آنلاین در فروشگاه فایل آنی فایل را دانلود نمایید .
« پرداخت آنلاین و دانلود در قسمت پایین »
مبلغ قابل پرداخت 8,700 تومان