مرجع فایل - قابل ویرایش )
تعداد صفحه : 4
جوجه اردک زشت روزی بود و روزگاری ، یک روز در گوشه ای از این دنیای بزرگ ، در یک مزرعه مامان اردک در لانه اش روی تخمهایش نشسته بود. مدت زیادی بود که او منتظر بیرون آمدن جوجه هایش بود. بالاخره تخم ها یکی یکی شروع به ترک خوردن کردند و جوجه اردکها بیرون آمدند. اما هنوز یک تخم که از همه بزرگتر بود باقی مانده بود. با شکستن آن تخم یک جوجه اردک زشت که از بقیه جوجه ها بزرگتر بود بیرون آمد. مادر همه جوجه ها را با خود به مزرعه برد و آنجا را به آنها نشان داد. جوجه ها همگی خوشحال بودند به جز جوجه اردک زشت. جوجه های دیگر و مرغهایی که در مزرعه زندگی می کردند به او نوک می زدند و او را مسخره می کردند چون او خیلی زشت بود. یک روز مامان اردک تصمیم گرفت ، جوجه اردکها را به دریاچه ببرد تا به آنها شنا کردن را یاد بدهد. همه جوجه ها خوب شنا می کردند. جوجه اردک زشت هم خوب شنا می کرد. اما باز هم همه به او می خندیدند و او را مسخره می کردند. او آنقدر کلافه شده بود که تصمیم گرفت از آنجا فرار کند. جوجه اردک زشت سرگردان و بی هدف به راه افتاد تا اینکه به روستایی رسید. پیرزنی به همراه یک گربه و یک مرغ در آنجا زندگی می کرد. پیرزن از دیدن جوجه اردک خیلی خوشحال شد و به او گفت : «تو می توانی اینجا با ما زندگی کنی. از این به بعد ما تخم اردک هم خواهیم داشت» گربه پرسید: «تو می توانی تخم بگذاری !» و جوجه اردک دوباره سرش را تکان داد. سپس گربه گفت: « اگر تو هیچ کاری بلد نیستی باید از اینجا بروی!» به این ترتیب جوجه اردک مجبور شد از آنجا برود. همه حیوانات به دنبال پیدا کردن جای گرمی برای گذراندن زمستان بودند و یا به سرزمینهای گرم کوچ می کردند. جوجه
قسمتی از محتوی متن پروژه میباشد که به صورت نمونه ، بعد از پرداخت آنلاین در فروشگاه فایل آنی فایل را دانلود نمایید .
« پرداخت آنلاین و دانلود در قسمت پایین »
مبلغ قابل پرداخت 10,900 تومان