مرجع فایل - قابل ویرایش )
تعداد صفحه : 2
بسم الله الرحمن الرحيم شغل من كوه بلند افتخار من مريم لباس نو نمي پوشد مريم دانش آمور كلاس اول راهنمايي كه سال گذشته مردود شده بود و براي دومين مرتبه سر كلاس درس اول راهنمايي نشسته بود دوختري فوق العاده خجالتي كه هيچ وقت نمي توانست به چشم من نگاه كند .يكي از خاطراتي كه از اين دانش آموز به ياد دارم ،اين است كه روزي مادر مريم به مدرسه آمد و گفت :«من هرچه براي مريم لباس مي خرم ،هيچ كدام را نمي پوشد .»از من خواهش كرد به او تذكر دهم مقنعه اش را عوض كند . همان روز ،وقتي كه مادرش رفت ،من مريم را صدا زدم و گفتم :«مريم ،اگر فردا باز هم اين مقنعه را پوشيدي ،آن را از سرت در مي آورم !«فرداي آن روز وقتي كه به مدرسه رفتم ،ديدم دوباره همان مقنعه را پوشيده است .مقنعه را از سرش در آوردم و گفتم همين طوري روي كلاس بنشين .زنگ بعد كه او را ديدم ،با كمال تعجب يك مقنعه سرش بود .او را صدا زدم و گفتم :مريم آن مقنعه را از توي دفتر برداشتي ؟گفت:نه مقنعه ديگري را داخل كيفم گذاشته بودم كه اگر يك وقت مقنعه ام را در اورديد،آن يكي راسرم كنم .خنده ام گرفت و به اوگفتم :خيلي بلايي !مقنعه اش را به او دادم و بعدها متوجه شدم آن را به يكي از بچه هاي فقير كلاس داده است .به ترتيب ،از آن پس مريم با مقنعه ي جديد خود به مدرسه مي آمد و مادرش از اين بابت راضي شده بود .عكس مريم هميشه مرا به ياد اين خاطره مي اندازد و اميدوارم الان هر كجا كه هست ،خوشبخت باشد .
مبلغ قابل پرداخت 11,000 تومان