مرجع فایل - قابل ویرایش )
تعداد صفحه : 7
مروريبرمفاهيمجامعهمدنياز دیدگاه صاحبنظران جامعه شناسی جامعهمدنيبهعنوانيکمفهومعمدتاًنوينازقرنهفدهمتانوزدهمپديدآمد. اينمفهوممظهرِتفکيکزندگيمدنيوسياسيازيکديگراست،تفکيکيکهدرگذشتهتقريباًناشناختهبود. دريونانباستانورومچنينمفهوميبدينوضوحوجودنداشتهاست،اگرچهزمينههاييبرايجداييحقوقخصوصيازعموميشکلگرفتهبود. درواقع،نخستيننشانههايمفهومجامعهمدنيرادرصورتبنديهايهابز،لاکوروسو،نظريهپردازاناوليهروشنگري،مييابيم. البتهدرآثارايننظريهپردازاننيزتمايزجامعهمدنيازجامعهسياسيبطوردقيقمشخصنبود. آنهابيشتربهتعريفمفهوم «وضعطبيعي»پرداختندوجامعهمدني (ياسياسي) رانقطهمقابلوضعطبيعيبشمارميآوردند؛جامعهايقرارداديکهساختگيومصنوعِخردجمعيبود. بعلاوهآنهابااشارهبه «حقوقخصوصي»سعيداشتندحريميدورازدسترسدولتايجادنمايندکهحافظحقوقطبيعيواوليهانسانهاباشد. درمجموعنظريهپردازانقرارداداجتماعيبيشتربرافتراقاتجامعهمدني (وسياسي) ازوضعطبيعيتاکيدداشتند،وکمتربهجداييمفهوميجامعهمدنيازجامعهسياسيتوجهنمودند. رويکردايدآليستيومبتنيبرفلسفهنابِنظريدرتدوينمفاهيم،وهمچنينبرداشتغيرتاريخيآنهاازجامعهمنشاءانتقاداتيبودکهتوسطمکتباقتصادسياسيکلاسيکموردبحثقرارگرفت. مکتباقتصادسياسيکلاسيککهدرقرنهجدهمپديدآمد،تماممفهومپردازيهايرايجدربارهدولتوجامعهمدنيرابهچالشطلبيد. ازصاحبنظرانعمدهاينمکتبميتوانبهآدامفرگوسن،آداماسميت،وجاناستوارتميلاشارهنمود،البتهنظريهپردازانديگريهمچونريکاردو،مالتوس،وجيمزميلهمدراينمکتبفعاليتداشتند. برخلاففلسفهنظري،اقتصادسياسيادعايعلميبودنداشت. اقتصادسياسيبرداشتتاريخيدقيقيرابجايبرداشتهايموجوددربارهخاستگاهدولتهاوجوامعمطرحنمود. اينبرداشتديگربهتصوراتفرضينيازينداشت،بدينمعنيکهبجايارائهنظرياتِايدآليستيوطبعاًهنجاري (Normative)،سعيداشتتاواقعيتجامعهمدنيراريشهيابينمودهودرقالبينظريبياندارد. بهعقيدهنظريهپردازاناينمکتب،جامعهمدنيحوزةخودخواهيهمگانياست،جاييکهدرآنهرکسي،ديگريراوسيلهايبرايدستيابيبهاهدافخودميداند. بارزترينشکلآن،زندگياقتصادياست. بهعنوانمثالازنظرآداماسميت،جامعهمدنيمعلولِسودجوييافرادبودهاستونهمعلولِخواستوبرنامهريزيحکام. درواقعمکتباقتصادسياسيکلاسيکباتقدمدادنبهجامعهمدني،اينانديشهراردميکردکهدولتمنبعارادهوخواستجمعياست (چاندوک، 1377: 97). بدينترتيب،مکتباقتصادسياسيکلاسيکدرموردرابطهدولتوجامعه،تحولفکريمهميبوجودآوردوزمينههايجداييامراجتماعيازامرسياسيرافراهمساخت. هگلرااغلبنخستيننظريهپردازيميدانندکهبرخلافنظريهپردازانيکهامورسياسيومدنيرابهعنوانمقولههاي «مترادف»بهکارميبردند،دولتراازجامعهمدنيتميزبخشيد. جامعهمدنيدرفلسفههگل، «دقيقهاي»استميانخانوادهودولت. جامعهمدنيدرمقايسهباخانواده،خودشکلنارساييازدولتاستودرمقايسهبادولتهممقولهايجزئياست. جامعهمدنيهگلبهحوزةاقتصادسياسيمحدودنميشود. درواقعجامعهمدنيازنظرهگل،اولينمرحلهازتشکيلدولتبهشمارميرود. بنابراينجامعهمدنيشکلفروترونارساييازدولت «عام»است (بشيريه، 1379: 331). درنتيجهجامعهمدنيفضايياستکههگلطرحتاريخيخودبرايسازشدادن «جزئيوکلي»دريکجماعترادرآنجايميبخشد. هگلدرکتابفلسفهحق،بهپيرويازاقتصاددانانانگليسيمعتقداستکهمحتوايجامعهمدنيراعمدتاًانگيزههايفرديتشکيلميدهد؛اماشاملنهادهاياجتماعيوفکريديگريکهبهزندگياقتصاديسامانميبخشد،نيزميباشدکهسرانجامبهحياتعقلانيدولتميانجامد. درانديشههگل،دولتدرواقعسنتزخانوادهوجامعهمدنياست. ميتوانتلاشهگلبرايسازماندادنجامعهمدنيراشيوهايدانستکهبوسيلهآندولتدرجامعهمدنيرخنهدادهميشود. بهعبارتي،جامعهمدنيهگلنمايندهنخستينمرحلهتشکيلدولتاستونهادهايواسطهدرجامعهمدني،شکلکوچکتردولتهستند،درنتيجهجامعهمدنييکياز «برنهادههاي» (آنتيتز) شکلگرفتندولتاست. هگلدرادبياترشديابندهدربارهجامعهمدنيدخالتيانکارناپذيرداشت. اوجامعهمدنيراشناساييکردوجايگاهتاريخيبخشيد،امانميتوانستبرايمسائليکهچنانبهحدتتشخيصدادهبود،جزدردرونچارچوبموجودجامعهودولت،راهحليبيانديشد. مارکسچشماندازهگليجامعهمدنيرابهميراثبرد،اماتحليلراپيشتربُردتاخودِنظامرازيرسوالبَرَد. مارکسبانقدفلسفهحقهگلاستدلالميکندکهجامعهمدنيصرفاًعرصهاينيستکهدرآنمنفعتخودخواهانهيکنفربامنفعتخودخواهانةکسيديگربرخوردميکند،بلکهقلمرواستثماربهمفهوميويژهاست. جايياستکهتصاحبکاراضافيصورتميگيرد. بنابراين «جامعهمدنيعرصهتضادومبارزهطبقاتياست». مارکسدرردتوانايينهادهايموجودبرايسازشدادنمنافعمتضاد،تقدميراکههگلبهدولتدادهبودوارونهميکندوبيانميداردکهاينجامعهمدنياستکهبردولتتقدمدارد (چاندوک، 1377: 137). درحقيقتمارکستقدمجامعهمدنيرااحياکردودولترامطيعجامعهمدنيعنوانداشت. درصورتبنديمارکسجامعهمدنيصحنهايشدکهديالکتيکبينامراجتماعيوامرسياسي،بينچيرگيوايستادگي،بينسرکوبورهاييدرآنبهاجرادرميآيد. بنابراينازنظرمارکس،دولتوجامعهمدنيجهانهايدوگانهاينيستند،آنچنانکههگلفرضميکرد،بلکهآنهاقطبهايمخالفيکتضادواحدندوجامعهمدنيجنبهاصلياينتضاداست. درحقيقتمارکسبهپيرويازسنتاقتصادسياسي،جامعهمدنيرامرحلهايازتاريخميداندودربسياريازمواردجامعهمدنيرا «جامعةبورژوايي»مينامد. ويژگيهايعمدهجامعهمدنيازنظروي،رقابت،فردگراييومنازعهاست. بهعبارتکلي،رويکردمارکسبهجامعهمدنيديالکتيکيبودواگرچهذاتآنراناشيازروابطبورژواييميدانستامازمينههاييرابرايظهورتضادطبقاتيازدرونآندرنظرداشت. امااينرويکردديالکتيکيدربرداشتهايارتدوکسواقتصادگرايانهازنظرياتمارکسبهتدريجازبينرفت. تنها،بعدهابابازگشتبهرويکردديالکتيکيمارکستوسطنومارکسيستهاوبويژهگرامشي،توجهمجددبهمبحثجامعهمدنيميسرشد. آنتونيوگرامشي،برخلافمارکسيستهايارتدوکسکهجامعهمدنيرابهزيربناکاهشميدادند،سعيداشتجلوههايجامعهمدنيرادرتعاملبينزيربناوروبنانمايشدهد. بهعقيدهگرامشيجامعهمدنيموضعياستکهدرآنبلوکهايقدرتطبقاتيعملميکنندتاشکلهاينامرئي،نامحسوسوظريفقدرتراازطريقنظامهايآموزشي،فرهنگي،دينيوديگرنهادهااعمالکنند. جامعهسياسي (دولت) ازطريققانونهايجزاييوقوهقهريهاِعمالقدرتميکند،درحاليکهدرجامعهمدني،ذهنوروانازطريقنهادهايهژمونيکمنضبطميشود. بهعبارتديگر،جامعهمدنيبهعنوانمجموعهکردارهاياجتماعي،ساختارهايزيربناييتوليدسرمايهداريوروبناهايايدئولوژيکودولتراوفقميدهد (چاندوک، 1377: 157). درواقع،بايدتوجهداشتکهمفهومجامعهمدنينزدگرامشي،ازتفاسيرِاکونوميستيانديشههايمارکسفراترميرود،بهطوريکهجامعهمدنيراصرفاًبهسطحاقتصاديکاهشنميدهد. بهبيانديگر،درنظرگرامشيجامعهمدنيبهحوزهروابطاقتصاديبرنميگرددبلکهجامعهمدنيبهعنواندستگاهيازنهادهايروبناييکهنقشميانجيمياناقتصادودولترادارندازحوزهروابطاقتصاديتمييزدادهميشود (اندرسون، 1383: 73). درواقع،بهبيانخودگرامشي: «ميانساختاراقتصاديودولتباقهروقوانينش،جامعهمدنيقراردارد» (بهنقلازاندرسون، 1383: 73). درتشريحنظرگرامشيدربارهجامعهمدني،بايدبهمباحثويدربارهبررسيانقلاببلشويکيروسيهپرداخت. درواقع،درجريانبررسيوتحليلانقلابروسيهومقايسهآنبامبارزاتسوسياليستيدراروپايغربياستکهگرامشيحدومرزجامعهمدنيوارتباطآنبادولترامشخصميسازد
مبلغ قابل پرداخت 52,100 تومان