مرجع فایل - قابل ویرایش )
تعداد صفحه : 75
گزيده أي از زندگي و خاطرات فروغ: فروغ فرخزاد 12 سال پيش از درگذشتش اولين شعرش را به مجلة روشنفكر سپرد و همان هفته بود كه صدها هزار نفر با خواندن شعر بي پرواي او با شاعره أي آشنا شدند كه چندي بعد به اوج شهرت رسيد و آثارش هواخواهان بسيار يافت، و در همان روزها بود كه يكي از شاعران معروف، او را در بي پروائي و دريدن پردة رياكاران به حافظ تشبيه كرد و نوشت:« كه اگر در قدرت كلام هم به پاي لسان الغيب برسد، حافظ ديگري خواهيم داشت.»1 فروغ با آن موهاي طلائي فرفري، با چشمهاي درشتي كه سپيديش زيادتر از تيرگيش بود، و با آن لبهاي درشتي كه زيبائي خاصي داشت، در واقع هميشه دو نفر بود. فروغ شيطاني كه از در و ديوار بالا مي رفت. مثل پسرها روي نوك درختها مي نشست و مثل شيطانك ها با كارهايش ديگران را به خنده مي انداخت.2 فروغ بسيار پر حركت و شيطان و بي آرام بود، عجيب آزار مي داد. در مدرسه هم كه بود با بچه ها نمي جوشيد. اغلب بچه ها با او بد بودند و مي زدندش و او در مقابل، فرياد مي كشيد. فضول بود و همه جا را باز مي كرد. حتي توي كاغذها و كتابهاي بابا هم سرك مي كشيد و جستجو مي كرد و براي اين كار كتك مي خورد. . . . آن روزهاي جذبه و حيرت آن روزهاي خواب و بيداري آن روزها هر سايه رازي داشت هر جعبة سربسته گنجي را نهان مي كرد هر گوشة صندوقخانه، در سكوت ظهر گوئي جهاني بود. تولدي ديگر، « آن روزها»، ص 12 فروغ يك چهرة ديگر هم داشت: فروغ غم زده. بهانه گير، لجوج و حساسي كه با كمترين بهانه، ساعتها با صداي بلند گريه مي كرد و به قول مادر بزرگ، خانه را روي سرش مي گذاشت. عاشق قصه
مبلغ قابل پرداخت 29,900 تومان